جدول جو
جدول جو

معنی فر و برز - جستجوی لغت در جدول جو

فر و برز(فَرْ رُ بُ)
شکوه و جلال و بزرگی. زیبایی و برازندگی:
بدو گفت گر فرّ و برز کیان
نبودیت بادانش اندر میان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سر و بر
تصویر سر و بر
شکل و قیافه، وضع لباس و پوشاک
فرهنگ فارسی عمید
(تَ رُ فِ)
به چابکی. به چالاکی. به تندی. بی فاصله. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ رُ بَ)
خیال. (غیاث). دماغ. (آنندراج). میل. هوی. خواهش:
به سعی عاشقانه طبع او چون مایل افتاده
سلیم از شوق آن دایم سر و برگ غزل دارد.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
ما به شوق ناله از بلبل به گلشن میرویم
ورنه کی ما را سر و برگ تماشای گل است.
ظفرخان احسن (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
از اصوات، حرف اضافی، غرولند
فرهنگ گویش مازندرانی